روزگارت خوب است؟؟
سلام خوب من....
تازه رسیدم ... خسته خسته .... ولی خستگی که دلیل نمی شود که من از تو نگویم با دلم ... از تو نخوانم ....از تو ننویسم....
نمی خواهم بگویم دلم گرفته و چقدر در این سکوت تلخ گرفتارم....
نه دلم نگرفته ... دلخوشم زیاد... خیلی زیاد .... مگر می شود آدم امیدی داشته باشد ... دلخوشی ای داشته باشد
و راضی نباشد ...دلش بگیرد.... نه این همه عشق دلم را تازه می کند... به زندگی ام عمق می دهد....
من راضی ام عزیز من... به این سکوت ... به این نبودنت ....به این نداشتنت راضی ام....
تو چگونه ای ؟؟... خوبی ؟؟ دلم خوش باشد که روزگار تو خوب است؟؟ دلم خوش باشد که روی لبت گل خنده همیشه جا کرده؟؟
برای من حرف بزن... برای من بنویس... برای من بگو... دنیا آنجا چگونه است و مهربانم چگونه روزگار می گذراند...
گاهی که تلخ حرف میزنم دل خودم می سوزد... ولی انگار روزگار ما همین است.... باید عادت کنیم ...
باید همین قدرها را قدر بدانیم.... خیلی خسته ام.... اما باید بیدار بمانم.... باید خانه ام را عطر افشانی کنم...
میخواهم کدبانوی خوبی باشم ... در نبودنت هم بودنت را تجربه کنم... میخواهم خانه ای بسازم دلچسب تر از هر چه هست ....
میخواهم بمانم و برایت همه خوشی ها را بچینم ... از خاطرات سبزمان بگویم... میخواهم بمانم...
حالا تو بگو مهربانم .... تو بگو.......................................
شبت بخیر خوب من.... خدانگهدارت....