عشق به علاوه
سلام مهربان من
دنیا را می بینی؟ جان می کند که لحظه ای هم شد طعنه نبودنت به دلم بنشیند
بیچاره را خسته اش کرده ام!
هی تلخ می شود و هی دل من پر جوانه تر عاشقی می کند
این روزها ساعتها هم مرگشان گرفته
دقایق به همدیگر چشمک می زنند ازسر گیری های عاشقی مرا
شاید ثانیه ای با خودشان می گویند عجب رویی دارد این دخترک تنها
از جرز دیوار هم خاطره دارد!حتی از نبودن ها!
بعید نمی دانم اگر دستشان می رسید دوست داشتند
این همه سماجت مرا خفه کنند
من اما هر روز به گلدان قشنگ خانه ام سلام می دهم
روی نگاه قشنگ تو جاری می شوم
و با خودم دنیایی از عطر حضور تو را طراحی می کنم
هیچوقت نگذاشته ام روزهای طولانی نبودنت حضورت را کمرنگ کند
تو هر روز تازه می شوی برای من
من هرگز کهنه نمی کنم خاطرات تورا
داشتنهایت را بودنهایت را
تو نمی توانی از قلب من فاصله بگیری
این محکومیت قضای دل من است چه پذیرا باشی چه نه
هیچکس هم نمی تواند با تو قیاس شود
آن هم حالا که چشمهای من دارند نابینای مطلق می شوند به حضور همه خلق
خسته ات نکنم خوب من! خواستم امروز هم برگی باشد بر این صفحه
که بدانی هیچ شرایطی نمی تواند یاد تورا از من جدا کند
مراقب خودت باش! خدانگهدارت
.
پی نوشت: نگران نباش این نوشته ها به بودنت ربط ندارد