بلاگردان تو
سلام مهربان تر از برگ گلم!
خوبی همه دلیل چشم انتظاری من؟
باید تا حالا رسیده باشی! نمی دانم اما لحظه به لحظه !آن به آن با تو همراه بودم
مایه دلگرمی من! مگذار این رویه برای من عادت شود که سراغ نگیرم! که امیدی به بودنت نباشد!
بگذار همیشه بیقرارت باشم! بیقرار بودنت! بیقرار داشتنت!بیقرار لحظه هایی که با تو سپری شوند!
ثانیه به ثانیه نشسته ام! دلتنگی کرده ام! عاشقی کرده ام!
گاهی انقدر سخت شد که گریه کردم! آرام آرام! بغض بغض!
اما هر چه برای تو بهتر و راحت تر است برای من خوب است!
من دوست دارم تو راحت باشی، خوش باشی!
چرا دیشب غصه دار بودی؟ چه باعث آزار تو شده؟
در قنوت نمازهایم فقط و فقط خوشی و رضایت تو را خواسته ام!
دلم تنگ شده بود آمدم چند سطر از عاشقی هایم برایت بنویسم و بروم
شاید چشمهای مهربانت و نگاه پر عطوفتت به این سطرهای دلتنگی بیفتد
شاید بدانی که در نبودت چقدر بوده ای! در دوری ات چقدر به من نزدیک بوده ای!
شاید بدانی که چقدر بیشتر از پیش عزیز شده ای!
دلم بلا گردانی کرده برایت! پس خاطرت آسوده باشد و بی هیچ دغدغه ای به کارهایت برس!
مراقب عزیزم باش! روزت پر از محبت خدا! خدانگهدارت