شکار شیری در چنگال آهو!
سلام آشناترینم!
دل گرفته ات خوب شده؟ بغض نهفته ات التیام گرفته؟
چه از دست من بر می آید؟ چه کنم؟؟ چگونه به دلت راه بیابم ؟ چطور می توانم راهی به خلاصی از غصه هایت پیدا کنم؟
خودت بگو! با من حرف بزن! از من دور نشو! از من فاصله نگیر! با من غریبی نکن! بگذار بیقراری فقط مال من باشد! تو ولی نه!
نشسته ام این گوشه دنیا و دارم همه فرمولهای دنیا را به هم می ریزم شاید راهی بیابم و نمی یابم!
مهربانم دل تو که می گیرد دنیای من هم خراب می شود! آسمان و زمین روی سرم هوار می شود!
من داغی شدم که تا ابد بر دل بمانم! بغضی شدم که راه گلوی تو را سد کند؟ دردی شدم که درمانی برایش نیابی؟
چقدر این لحظه ها جگرم می سوزد! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
می خواهم فراموشت کنم مثل همه خوبی های دنیا همه دلخوشیها همه سهمها همه و همه و همه
می خواهم فراموشت کنم! ماندنم وفاداری نیست! زخم کهنه ایست که هر ثانیه سر باز می کند!
می خواهم بروم یادم برود همه چیز را! یادم برود ماه مهربانی من یک روز گوشه این تکه آسمان به روی من درخشیده است
یادم برود مهربانی را! عشق را! شیرینی را! داشتتنت را! خواستنت را!
می خواهم بروم تا تو هم فراموش کنی! همه چیز را! و زندگی بسازی به مهربانی دریا به عظمت عشق به بوی سیب!
به من نگو فراموشت نمی کنم ! من آرزو می کنم که لحظه ای در دلت ، فکرت، در نگاهت ردی از من نماند!
به من بگو که دلت خوب شده دیگر نمی گیرد! بگو من این شادی را به قیمت جانم می خرم!
شیرین من! قصد صید کرده بودی شکار شدم! مثل شکار شیری به چنگال آهو! تلخ و شیرین!
مهربان من! یک روز خواستی باشم ماندم سخت و آسان! حالا هم می خواهی نباشم می روم آهسته و آرام!
فقط بگو که حالت خوب است! بگو حال دلت خوب است! بگو من اشتباه دیده ام! بگو خوب من!
مراقب خودت باش ! مراقب عزیزترینم باش! خدانگهدارت!