.... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی.....
سلام
چقدر دلم برای اینجا تنگ شده!
برای وقتهایی که تو بودی و هزار غزل عاشقانه که دلم را جلا میداد!
من و این روزهایی که خبر نداری چه بر سرم آمده است!
من و این لحظه هایی که نمیدانی چقدر آشفته ام!
من و یک دنیا امید که تو الان پر از شیرینی است زندگی ات!
من و این امید که فراموشم کرده ای
و هیچ وقت دختر روزهای نوشتن ره به یاد نمیاوری!
من و یک دنیا احساس که هنوز قطره ای از آن رنگ نباخته
من و دنیای عشق که هنوز پشت پنجره شوق تو صف کشیده
من و هزار آرزوی برای تو و تویی که نمیدانم کجایی و چگونه ای!
حالا دیدی من برای تو صبوری هم میدانم
هر چند دلم روی زغال تقدیر سوخت..... سوخت....
کاش میشد از حالت بیشتر بدانم!
خداراشکر که این صفحه قسمت دلدادگی من شد
اگر روزی چشمت به این صفحه افتاد
بدان همیشه دعاگویت هستم و منتطر شاید ثانیه ای دیدار!
مراقب خودت باش.... خدانگهدارت