گل تقدیر!
سلام ماه شب چهاردهم!
گول خوردم ... چند ساعت به انتظار حرفی خبری نشستم و هیچ!
چه ساعتهای قشنگی داشتم در کنار تو با تو و در امید شیطنتهای زیرکانه و شیرینت!
چه لحظه های خوبی است وقتی تو حرف می زنی !درد دل می کنی !
و من می نشینم سفره ی دلم را پهن می کنم شاید همه ی آنها را با خود جمع کنم و تو یادت برود که چقدر ناراحتی !
مهربان من! کاش زمان وصال انقدر کوتاه نبود! کاش انقدر زود نمی گذشت!
حرفهایت که تمام میشوند و میروی ساعت یادش می رود جلو برود می ایستد ساعتها بر سر یک دقیقه!
اما خدا نکند که بخواهی لحظه ای بیشتر بمانی ! مسابقه دو سرعت میگیرد زمان!
انقدر که نمی فهمم دقیقه ای با من بودی یا ثانیه ای!
دلگیرم از این نابرابری ! از این بی انصافی روزگار!
من و تو هر کدام گوشه ای و در تلاطم هم ! آخر این همه بیرحمی را چه کسی میخواهد پاسخ بگوید!
کاش تو دوستم نمی داشتی! کاش تو فراموشم کنی!
درد علاقه خودم کافیست! نگران دل ناآرام تو بودن هم اضافه شده است!
گاهی می خواهی برایم زندگی بسازی به شیرینی شوق حضورت!
عزیزدل! همه این شیرینی ها هست !تو هم هستی! و زندگی من پر از شادیهای تمام نشدنی است!
فکرت را، دلت را، نگاه شوخت را معطوف به قشنگیهای بهتری کن !
چیزهایی که جنسش بی بدیل است !
راستی نماز خواندن پشت سر بنده های خوب خدا چه کیفی دارد!
خوش به حال آنها که همیشه این حس را می فهمند!
همیشه و همه وقت تو را در خاطرم
مثل گل تقدیر می کارم! و خوشحالم که در تقدیر من نام تو می ماند!
به یادت هستم و دعاگوی تو/// سرت را پایین بیاور شیرین من! هوس گل چیدن کرده ام!
مراقب همه دنیای من باش! شبت بخیر عزیزم!