سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرض

سلام عصر مهربانم بخیر 

اصلا نه اینکه دلت برای من بسوزد که نان عشق طبخ کرده ام و عصرانه شهد و شکر چیده ام

دلت برای آسمان بسوزد که مدام غصه های مرا به بغض می نشیند و مظلومانه و آرام می‌بارد 

اصلا نه اینکه دلت بخواهد اینجا باشی کنار من که فقط نیم نگاهی از پنجره احساست به این طرف بینداز!

ببین چقدر هوای این طرف صادقانه است

اصلا مبادا دستی به شوق به هوای دلتنگی ام بگشایی فقط عمیق در خاطر آشنایی مان نفس بکش!

اصلا فرض کن اینجا هیچ کسی ها را جمع کرده اند که شوق بودن تو آشنایشان کند

اصلا فرض کن خواب دیده است چشمهایم که حوالی نگاه تو بارانی ترین آرزوها هم برآورده می شود

اصلا فرض کن یک گوشه، دل گنجشک امیدم دارد برایت تند تند می تپد

اصلا خیال کن شهر پر از دیوانه است و من جایزه نوبل گرفته ام

اصلا هر چه تو می خواهی همان! بی طاقتی ها چاره اش چیست؟

باید به که بسپارم صندوقچه یاد تورا که انقدر وسوسه نکند قلب عاشقم را!

اصلا تو بیا حرف بزن!  درمانی بساز درد عشق مرا!