بیقراری!
سلام عزیزتر از جانم
کجایی؟ چه می کنی؟
بیقراری میدانی یعنی چه؟ یعنی دنیایت فقط یک اسم دارد
یک آرزو دارد! یک بهانه دارد!
دنیا فقط یک رنگ دارد! یک صدا! یک حس! یک امید!
که اگر دور باشی از آن اکسیژن کم می آوری!
زمان روی ثانیه ها هم میمیرد و هیچ شوقی برای تو نمی ماند
بیقراری یعنی بین همه آدمها که مجموع همه خاطرات توأند تو تنها به عشق یک نفر نفس بکشی
یعنی بین همه لحظه ها فقط لحظه حضور او برای تو عزیزترین باشد
یعنی فقط یک نام و نشان بتواند دلت را آرام کند
و تازه معانی ای در بیقراری هست که فقط دل بیقرار میفهمتش!
آتش بگیر تا که ببینی چه میکشم ادراک سوختن به تماشا نمیشود
دل تنگ مرا درمانی نیست!باید راضی باشم
باید به همین کمترین قناعت کنم!
اما دل است دیگر گاهی خیلی چیزها می خواهد
بیچاره دلم!
خب مهربان من آمدم که سهم امشب چشمهایت بی لغت نامه آرزوهای من نباشد
مراقب همه دنیایم باش! شبت پر از یاد خدا!خدانگهدارت