معرکه عشق!
سلام امید جاری در لحظه های من!
سلام روح دمیده شده در کالبد زندگی ام!
شیرین تر از عسل! این روزها اصلا نمی خواهم به زمان فکر کنم!
می خواهم در هوای داشتنت نفس بکشم و تمام جانم را پر کنم از عطر خوش بودنت!
می خواهم تنها مرکز دیدار چشمهایم تو باشی! تنها جان مایه ی روزگار غریبانه من!
ماه مهربانی من! حوض دل من کوچک است یا ماه، روز از سرگرفته که روی تابیدن نداری به عمق وجود من!
باغ و بهار من! دشت نگاه مرا ببین! پر شده از شمیم نرگسی چشمهای تو! بیرون بیا از لاک تقدیر و با من بیشتر مدارا کن!
شاخ نباتم! بیا شیرین تر کن این جام آشنایی را! بیا به پای عاشقانه های من کمی بنشین! باور کن داستان گیرایی می شود برق عشق تو و قاب دلتنگی من!
آسمان را ببین و به روی ستاره خوشبختی این بار تو چشمک بزن! به روی عواطف نسیم آغوش باز کن و خواب بهار را تعبیری عاشقانه بساز!
عزیزتر از جان! ناز کم کن که طاقت این همه دوری را به گمان هم باور نداشتم!
غنچه همیشه باغ زندگی ام! دل بکن از تنگنای تلخ تقدیر! جسورانه زیر و رو کن این باید و شاید ها را!
بیا و این گوشه امید من خیمه مهر برپا کن ! زیر سایبان شوق مرا میهمان یک لحظه دیدارت نما!
این همه عاشقی کافی نیست تا دنیا به نام من بزند زندگی را؟!
"دستهایت حق منند ....حق مرا در کف دستم بگذار"
یک شب دیگر هم آمد! ساعتهایی که به خواستنت طعنه می زنند و به آرزویت چشم غره می روند!
هر چه هست من مشتاق تر از همیشه ام! مشتاق داشتنت حتی اگر سهمی از آن تا آخر عمر نداشته باشم!
همین که مفهوم تازه ای گرفته است این نفس کشیدن هایم خودش معرکه ایست!
مراقب خودت باش بهترینم! شبت بخیر! خدانگهدارت!