شهد زندگی من!
سلام ماه مهربان من!
حال گل باغ من چطور است؟
همه ی داشتن تو را برای چنین شبی آرزو داشتم
شبی که نگاه تو را صاحب معرفت از جام کرمش پر از حلاوت کند
شبی که حسین مسلکان برات عشق می گیرند و در کتیبه تقدیر آوازه نامشان بر می خیزد
همه داشتن تو را در ارادت به ارباب و محبت به اهلبیت یکجا همین امشب به آرزو نشستم
حالا ببین تقدیر چه عاشقانه نام تو را به زندگی من هدیه داده است
و خیال تو را در باور من شکوفا ساخته!
حالا ببین من از کدام رقم مهر باید گلچین کنم و به دامن عشق تو بریزم
حالا فقط بیا که تماشای بهار و عطر شکفتن گل باغ اهل بیت در این خانه رنگ و بوی تازه دارد
من تنها خیال تو را مثل الماس سرخ در گنجینه ی دل خود پاسداری می کنم
و از نگین وفا به انگشتری اشتیاق هزار نقش تازه می زنم!
عزیزترین من! شوق داشتن تو را امشب در قنوت راز و نیازم عاشقی کرده ام
خوب تر از خوبم! شیرینی حضور تو را در نقش خاطراتم ماهرانه تر از پیش کشیده ام
امشب هر چند نگاهم تو را ندارد اما چشم دلم به دیدن تو پلک نمی زند!
هر چند دستهایم از حس مهربانی تو عاجزند اما دست دلم هوای عطوفت تو را ورق می زند!
هر چند جسمم از حس بودن تو تهی است اما روحم تا کنار تو و به ذوق حضور تو پر می کشد
اینجا هیچ چیز از یاد تو خالی نیست
خانه را عشق افشان کرده ام برق ذوق می بارد از در و دیوار!
میز احساسم پر است از اقلام پذیرایی عیدانه ات!
امشب را با من باش! تا من هم از دست محبت مولایم عیدی بگیرم
تا من هم جایی لحظه ای کسی برای شیرین کردن شربت زندگی ام داشته باشم!
دلم می خواهد تا صبح صادق از جویبار کلمات به دشت نگاه تو بریزم!
اما گفتنی ها اندکند و خواستنی ها بسیار!
تو را به لطافت عشق در گلبرگ شوق پای درخت آرزو و در آغوش آفتاب شادکام و پر امید می خواهم
مراقب عزیزترینم باش! از غنچه عشق به روی ماهت هزاران دیدار!
شب مهربانم بخیر!خدانگهدارت