سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جبرانی مشق عشق!

سلام عزیزترینم!

حال عشق من خوب است؟

امروز را جبرانی آمده ام تا ساحت چشمهای عزیزم خالی نباشد از کلمات پر از محبتی که سهم نگاه اوست!

آمده ام که بدانی ناز نگاه تو میارزد به ساعتها نشستن و این گوشه صفحه عاشقانه سرایی کردن!

آمده ام که بدانی اگر تو مشتری نقد دلنوشته هایم باشی جان کلمات را از شهد شوق پر میکنم و تصویر عشق می سازم از واژه ها!

آمده ام که بدانی دست و دلم به چه کارم می آید جز از برای تو نوشتن که دنیا دنیا حکایت ناز و نیاز دارد!

مهربان من! ماه شب چهاردهم! حالا بیا و در شب دلم و برسیاهی کلماتم بتاب تا هزاران ستاره ناز بریزد از سر انگشت محبتت!

حالا بیا و مسیر آشنایی مان را پر کن از صداقت حرفهایت تا من پر بکشم در هوای داشتن تو!

حالا بیا و ببین بر سرراه محبت تو و دل من جز عطر خوش دلتنگی هیچ فاصله ای نمی نشیند

حالا بیا عزیز بیا و این همه شور و حرارت را یکجا به نام بزن و برو... ببین در دکان عشق تنها مشتری عاشقی ام تویی!

گاهی دلم می خواهد بیایم یک دنیا صفحه سفید بنویسم و بروم... حرفهایی که از جنس دیدن نیستند

از جنس شنیدنند از جنس حس کردنند از جنس فهمیدنند و تو شیرین من خوب حس میکنی پر شدن قاموس عواطف مرا!

بیا اصلا بنشین صفحه چشمهایت را بگشا و همه ی آرزوهای مرا در یک نگاه بخوان و برو....

من حسرت برده ی همین لحظه ی شیرینم!

دلم حرف زیاد دارد از آن حرفهایی که هر کلمه با کلمه دیگر شیرین تر و گواراتر می شود!

اما این حرفها خلوت نگاه تو را می طلبد تا به چشم برهم زدنی طوفان شوق به پا کند!

بگذار حرفهایم حراج تالار دیدار مردمان نباشد!

بگذار حرفهایم حتی شده تا پایان عمر محرم حضور تو باشد

بگذار حرمت خواستنت را به تصویر نکشد فقط شوق شود و از پس ابهام کلماتم چکه کند!

امروز هم گل می چینم از پیشانی عشق! تو فقط قدری به پای این نیاز ناز کن!

مراقب بهترینم باش! خدانگهدارت